قصهی پرغصهی حاکم بر مستند بچه دزد از همین نام اثر و ایهامی که پشت آن است آغاز میشود. یک روی این کلمه به جرمی آشکار اشاره میکند که پشت مفهوم نخ نمای حقوق بشر پنهان شده و روی دیگرش به اتهام متناقضی که به فرد محق و مظلوم ماجرا اصابت کرده است. غم از همینجا آغاز میشود و آن را در تمامی لحظات مستند در کنار احساسات مختلفی چون درد، خشم، بغض و حتی خنده های تلخ و شیرین حس میکنیم. اگر پیشزمینهای از موضوع مستند در ذهن داشته باشید، بغضتان احتمالاً از همان صحنه های ابتدایی میترکد و در ادامه، با فهميدن ریشه و بزرگی ظلمی که بچه دزد از آن حرف میزند، مشتتان گرهی کور میخورد.
ماجرا، ماجرای داریوش است و پدر و مادرش. یک جدایی چندساله که این بار نه قصهای پرسوز و گداز، که حقیقت تلخیست که محکم به صورت میخورد. اینکه سرنوشت این فاصله، پایان یافتن است یا ادامه داشتن را خودتان در مستند ببینید؛ اما اینجا میخواهیم مطلبی بزرگتر را زیر ذره بین ببریم.
بچه دزد در خلال خط اصلی حوادثش به خیلی از نقطه های تاریک و حسرتبار در داخل و خارج از کشور اشاره میکند؛ از قانونی که به سلیقه و اراده فردی پیوند میخورد، افرادی که صندلی خدمت را با تخت پادشاهی بر رعیت اشتباه میگیرند و به اسم انجام مسئولیت، از زیر بار آن شانه خاله میکنند تا حقوقی که کارش از بیبشر بودن گذشته و ضدبشر شده و به راحتی در جوامع اروپایی جولان می دهد.
تجارت و صنعتی که به اسم پرورش و نگهداری کودکان، مرزهای انسانیت را زیر پا گذاشته، این را به یاد میآورد که هرجا از فرهنگ، سکویی برای ثروت ساخته شد، کار خراب شد و هرجا تولید سرمایه، محور قرار گرفت، زندگی و حقوق انسانها زیر پا لگدمال شد. گوشهای از آن حالا در دانمارک مشهود است و تنها یک نمونه آن در بچه دزد روایت شده.
بعد از تماشای مستند به این فکر میکنیم که ماجرا فقط رسیدن داریوش به مادرش نیست؛ ماجرا یک تفکر ننگین و تاریک است که چنین اتفاقات دلخراشی را رقم زده و باید با آن مقابله شود. شاید بگوییم اگر ریشه این جریان و تفکر غیرانسانی و این حقوق بشر خندهدار و گریه آور هدف قرار بگیرد یا اگر مستقیماً با نبض استکبار مقابله کنیم که میکنیم، به تبعش اینگونه ظلمها و مصادیق هم از بین میرود. این درست است اما چرا امروز با صراحت در مقابل این ظلم به «مردم جهان» هم نایستیم؟ ماجرا فقط داریوش و یا داریوشهای ایرانی تبار نیستند. ماجرا ظلم به انسانیت است. به جهان است. ماجرا تلخ کردن شیرینیهای زندگی و لگدکوب کردن مفهوم خانواده زیر پاهای ثروت و شهوت است. پس چرا این سکوت رخوتبار حاکم شده و تنها روایات معدودی مثل بچه دزد ما را متوجه این تفکرات وحشتناک میکند؟
صدای «جانم» گفتن های پرذوق داریوش که از مادرش تقلید میکرد هنوز هم شفاف در گوش می پیچد. بچه دزد نشان داد آن نقطههای داخلی و خارجی هرچقدر هم تاریک باشند، می شود و باید با آنها مقابله کرد و خسته نشد. این مستند تلنگر زد که بغض دامنگیر مای مخاطب و اشکهای مادری که سه سال محکوم به اشک نریختن بود، باید جریانی بسازد از جنس حرکت و کنش و مقاومت.
چقدر بهتر میشود اگر به جای بگومگوهای بینتیجه و سطحی و تفرقههای بچگانه در جامعه، به وحدتی نسبی برسیم تا دانه دانه این ظلمهای ریشه دوانده در عالم به چشم بیایند. تا ماجرای داریوش و مادرش و تفکر خوابیده پشت ظلم به آنها در اولویتهای جامعه قرار بگیرد و طوری میان شلوغی قصههای مختلف گم نشود که فقط هرازگاهی به یاد آن بیفتیم. چقدر بهتر میشود اگر با هر گرایشی حداقل برای مقابله با ظلمهای صریح ضدانسانی همدل باشیم تا مثل امروز به حیرت نرسیم از خندهی جماعتی بر کشتار مردم بی گناه و یا غفلت جماعتی دیگر، که خودمان هم جزء آنهاییم، از این تاریکی های عیانِ دنیا؛ و باز چقدر بهتر میشود به دنبال روح و فطرت پاک انسانی نگردیم بلکه آن را مقابل چشممان و در دلهایمان ببینیم و در آخر چقدر بهتر می شود اگر این بغض و غصهها یادمان بماند و به خاطرات نپیوندد.
در چهاردهمین دوره جشنواره عمار همانند دورههای پیشین، فرصتی فراهم شده است تا علاقهمندان در سراسر کشور بتوانند منتخب فیلمهای این جشنواره را به صورت رایگان و با اینترنت نیم بها در سامانه عماریار تماشا کنند.