داستان فلسطین، داستان همیشگی شاخه سبز زیتون، چفیه و لباس عربی، گنبد قبة الصخرة و شاید جوانیست که سنگ در دست دارد، از آرمانی بزرگ میگوید و شنونده یا بیننده را برای نزدیک شدن به آن مشتاق میکند. در آتش و خون زندگی میکند و مانند ققنوس، از میان خاکستر پر میکشد و هر چند پردرد، زنده میماند. اما، روح شاعرانه و نبض محکم حیات ساحل شرقی مدیترانه کجای این داستان همیشگی است؟
«داستان ساحل شرقی» عنوان هوشمندانهای برای روایتهایی متفاوت از زندگی مردم فلسطین است؛ مستندی که به کارگردانی احسان شادمانی ساخته شده و شما با دیدن آن، ۴۵ دقیقه در فلسطین زندگی خواهید کرد. با صیادان به ماهیگیری خواهید رفت، با کودکان بازی خواهید کرد، پا به پای یک ورزشکار رکاب خواهید زد، در کارگاه مجسمه سازی دست ورزی کرده و محو نمای «سنت پریفیوسوس»، کلیسای باستانی نوار غزه خواهید شد.
روایتی که احسان شادمانی از لحظات زندگی مردم فلسطین دارد، آنقدر گیراست که پس از دیدن مستند، خود را مشغول همزیستی با مردم فلسطین، از گذرگاه رفح تا خان یونس و جامعة الاقصى میبینید و در مییابید که سراسر زندگی فلسطینیها درگیری با یک موجود شرور است و البته این نبرد آنها را برای حفظ آنچه که دارند، حریصتر میکند. زندگی مردم غزه یک زندگیِ در حصار است، اما واقعا محاصره نیست. «شما امروز هر جا بروی، حتی اگر بخواهی از غزه به قدس بروی، همراه خود سلاح و محافظ نمیبری. در حالی که آنها در ورودشان به قدس یا ورودشان به مساجد و غیره، تعدادی از سربازهای ارتش را با خودشان میآورند. الان چه کسی محاصره شد؟ محاصره شونده آن کسی است که از ارتش همراه خود استفاده میکند!»
در این داستان میبینید که عشق پر پرواز میبخشد و حصارها را درهم میشکند و «مردمان نوار غزه هر بار همهی جهان را با روشهای دیگری که برای مقابله با اشغالگران دارند، شگفتزده میکنند». تصویربرداری و موسیقی متن مستند، داستان شاعرانه و متفاوت فلسطین را قوام میبخشد و از آن یک اثر هنرمندانه میسازد. دیدن زندگی دانش آموزان و دانشجویان، خانوادهها، کسب و کارها و حافظهی تاریخی فلسطین از محل تدفین مسیحیان از جنگهای اول و دوم جهانی تا خبرهای لحظه به لحظه از شهدا، نگاه جدیدی از این سرزمین و مردمانش به شما میدهد و اگر به عنوان یک مخاطب با ذهنیت غربی به تماشای چنین مستندی بنشینید، در تمام مدت تماشای آن این پرسش را از خود خواهید داشت که آیا حقیقتاً آنها تروریست هستند؟ و پاسخ غزه را چنین میشنوید: «این پیام از غزه است! پیام عشق و محبت و صلح و همزیستی و برادری».
نویسنده در عین اینکه با چند روایت متفاوت، با جهانِ زیسته متفاوتی رو به رو بوده، اما توانسته تا روح کلی حاکم بر این روایتها را حفظ و به مخاطب نشان بدهد و در آخر مخاطب را با یک روایت منسجم رو به رو کند. روایتی که چنین صدایی را به گوش میرساند: فلسطین پس از تمامی رنجها، همچنان عظیم و شکوهمند ایستاده است. این را میتوان از طلوع آفتاب بر عرشه یک کشتی ماهیگیری دید، از کودکانی که مشتاقانه نظارهگر قصهها هستند، در لبخند مادری که با تمام وجود آشپزی میکند، در دستان پدری که پیشه پدرانش را دنبال کرده و آن را به پسرش آموخته و در رنگهای یک گلیم اصیل فلسطینی. فلسطین یک وجود دائمی در دنیای حقیقیست و همانگونه که فرزندانش میگویند: «هر چه قدر درباره سرزمینمان برایتان بگویم، نمیتوانم به شما برسانم که چه قدر بزرگ و عظیم است!»