«انتظار هر چیزی رو داشتیم جز این»، دیالوگی است که در دقایق ابتدایی فیلم «احمد» می شنویم؛ از زبان فرماندهی که بدون پشتیبانی و امکانات، در مسیر معرکهای دردآور است. هنوز پا بر پله دوم هواپیما نگذاشته که از جمعیت مصیبت زده مقابلش حیرت می کند و از همان جا با مشکلات و چالشها دست به گریبان میشود.
حاج احمد جایی در اواخر فیلم می گوید:«اینجا هیچ فرقی با جنگ نداره.» و واقعا میبینیم چگونه از یک اذان صبح تا اذان صبح بعدی، سنگینی بار این جنگ را به دوش می کشد؛ جنگی که این بار نه صدام حسین که لرزش های گاه و بی گاه زمین لرزه بر اندام کودکان ایرانی می اندازد.
با نشستن به تماشای «احمد» از ابتداییترین لحظه مواجهه شهید حاج احمد کاظمی با زلزله بم او را همراهی میکنیم و به جایی میرسیم که طنین صدای نالههای مردم مجروح و داغدار، به سکوتی دلهره آور در میان خاکهای بم بدل شده. در این بین لحظه های آشنایی میبینیم، بیزاری، پشیمانی، خستگی، شوق و درد میبینیم. تغییر موضع و تأثیرپذیری میبینیم. در اوج مصیبت، خنده میبینیم و گریه ... گریه! قطعا تاب ما کمتر از مقاومت حاج احمد است. زودتر میشکنیم و اشکمان زودتر جاری میشود. اوج میگیرد و در نهایتِ اضطرار، همپای نالههای ایستادهترین مرد حاضر در بم به زمین می ریزد.
شاید خیال کنیم پس از وقوع یک زلزله، دیگر تنها با انبوهی از تلفات انسانی و غیر انسانی، مجروحین و مفقودین و عملیاتهای متعدد امداد و نجات مواجهیم. اما همراه با احمد، هر لحظه باید در پی نجات جان ها از چنگال حوادث باشیم؛ اینجاست که نفس در سینه مان حبس می شود، از شدت هیجان نیم خیز می شویم و به سایه های شوم خطر التماس می کنیم که از این نزدیکتر نیاید و تلاش های حاج احمد و همراهانش را به باد ندهد.
ما حین تماشای احمد درست در کنار مردم بم و خدمتگزاران آنها به فرماندهی حاج احمد ایستادهایم. با آنها میترسیم و با آنها امیدوار میشویم. همراهشان بغض می کنیم و حتی به شیرینی خندههای بیریای حاج احمد، به شوخیهای گاه و بیگاهش میخندیم و مثل مردم حادثهزده، از آن روحیه میگیریم. این «ما» هستیم و فارغ از هر نظر و گرایشی این احساسات را تجربه و داستان را دنبال میکنیم.
ما از «راهنما»یی که به حساب علمی و منطقی پیش نرفتن شرایط تندی میکند تا «احمد»ی را که میگوید «نمیتوانم و نمیشود برایم علم نیست» میفهمیم. از«امیرحسین» که جان بر کف دست میگیرد تا خستگی های «دکتر صدر» با تمام گلایههایش از مدیران و مسئولان، را میفهمیم. ما در بحبوحه بحرانیم و تنها کسانی را نمیفهمیم که بیرون از گود نشسته و اُردِ ناشتا میدهند!
به سازندگان احمد جز تبریک چیزی نمیتوان گفت. میدانستند برای روایت شخصیت حاج احمد کاظمی سراغ کدام حماسه او بروند. امید را و درد و حیرانی را به درستی به نمایش کشیدند. گلایه از مسئولینی را که هنگام واقعه پیدایشان نبود، بهجا از زبان شخصیت های مختلف بیان کردند. یاد جنگ و جبهه و دوستانی که دیگر نبودند و حسرت و دلتنگی عمیقی که هر لحظه بر دوش حاج احمد بود را هم به جا. به شخصیت پردازی افراد حاضر در داستان و سیری که باید طی کنند و درخشش حداکثری قهرمان هم درست به وقتش پرداخته شد. تبریک باید گفت؛ چرا که شخصیتی بزرگ را به تصویر کشیدند که از دیدگان پنهان مانده است؛ شخصیتی بیکران که پس از سال ها، تنها یک برگ از رشادتهایش در «احمد» نمایان شد.